خلاصه کتاب
شهریار اصلانی یه قاچاقچیه کله گنده اس که ادم می فرسته سراغ دخترا تا مخشونو بزنه و به هوای ازدواج بیاره تو عمارت و بعد بفرسته دبی. این بین کسی نمیتونه مخ رهایش رو بزنه و خودش وارد عمل میشه. از جسارتش خوشش میاد و عاشقش میشه و اونو میاره عمارتش و تازه رهایش می فهمه تو چه دامی افتاده…