خلاصه کتاب
شهاب از اولش قاطی بود یه پا کله خراب و دیوونه و غیرتی که تو ناصر خسرو برو و بیایی داشت… تا رزیتا رو می بینه دختر لوندی که تازه از فرنگ برگشته و نمی دونه داره ناخواسته دین و ایمونش رو میبره… داره عوضش میکنه… تا اینکه شب عروسی شهاب میفهمه رزیتا کیه… میفهمه دختر کسیه که تموم عمر ازش کینه شتری داشته و حالا وقت تلافیه وقت گرفتن انتقامه… باید همون کاری رو باهاش کنه که با آمنه کرده بودن…