دانلود رمان لانه ویرانی (جلد اول) از بهارگل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
۲۵ سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمیدونستم بازی روزگار چهقدر ناعادلانه عمل میکنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک هویت دیگه بشه! رفتن به اون عمارت برای من همه چیز بود چون به تو میرسید! به تویی که زندگی رو ازم گرفتی… به تویی که هویتم رو گرفتی! من فقط یک بازیگر ساده بودم با کلی خیالهای رنگی که برای نبود تو خوشحالی میکرد. من… منی بودم که خودم رو بین نقاب سادگیِ یکی دیگه پنهان کردم تا به آخر زندگیِ تو برسم.
خلاصه رمان لانه ویرانی
ذره ای به نگاه های خیره ی اکبری و سکوت پراخم مهرو تو ماشین توجه نکردم. می دونستم هردو طاقت نمیارن و به زودی مواخذه میشم. چندباری ماشین محمد که پشت سرمون حرکت می کرد کنارمون قرار نگاه اون هم آماده به جنگ بود. از اون نگاه هایی که همیشه برای ساکت کردنم استفاده می کرد تا هیچ وقت به کارهاش اعتراض نکنم تا هیچ وقت بابا نفهمه دخترش چه دل پری از نامزدش داره. از اون نگاه هایی که ثابت می کرد من هیچی نیستم. مقابل در خونه باغ توقف کرد. همین که اکبری خواست برای باز
کردن در پارکینگ پیاده بشه تا ماشین رو به داخل ببره، به سمت مهرو که روش به سمت پنجره بود چرخیدم و گفتم: -من رستوران نمیام… خودت تنها با محمد برو. اکبری که آماده به رفتن بود با نگاه خیره ش از تو آینه گفت: -دخترم کار خوبی نکردی تو ماشین زودتر از مهرو نشستی… فکر نکردی شوهرش چه فکری می کنه؟… وصیت پدرتو یادت رفته ! برای مراسمشم باید باشی. چشم روی هم فشردم و شمرده شمرده گفتم: -نیازی به یادآوری شما نیست. خودم خوب میدونم دارم چی کار می کنم… هنوز چند ساعتی از
رفتن پدر نگذشته که ندونم دختر کی ام! شما جایگاه تو فراموش نکن! اینم ماشین پدر منه، نه هر دهاتی بی سروپا… ادامه ی جمله ام با نگاه خیره و ناراحت مهرو خورده شد. « خدای منی » لب زدم. من داشتم به کجا می رفتم که دل شکستن راحت شده بود؟! این بی قراری باعث شده بود چشمم روی شخصیت گلبرگ هم بسته بشه؟ ببخشیدی لب زدم و بی توجه به بهتشون، در رو باز کردم و سریع پیاده شدم، محمد و تهمینه جون هم همون موقع قصد پیاده شدن داشتن. با نیم نگاه کوتاهی به چهره ی پراخم و پرسوال هردو…