قم رمان
دانلود رایگان رمان قدیمی pdf
دانلود رمان هفت خط بدون سانسور

دانلود رمان هفت خط از گیسو خزان به صورت pdf

دانلود رمان عاشقانه , انتقامی , ایرانی هفت خط اثری بینظیر از گیسو خزان رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : هفت خط

تعداد صفحه : ۱۹۳۳

نویسنده : گیسو خزان

ژانر : عاشقانه , انتقامی , ایرانی

دانلود رمان صوتی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هفت خط خلاصه رمان

درباره دختری به نام دیاره که برای انتقام خون برادرش در مسابقات اتوموبیلرانی عضو میشه و قراره که …

گوشه ای از رمان هفت خط

چشمام رو بسته بودم و داشتم با نفس های عمیق به آروم شدن ریتم قلبی و تنفسیم کمک می کردم که صدای بلندش از تو اتاق گلباغ به گوشم خورد: – بیا اینجا! صداش که تو سکوت سالن پیچید از جام پریدم و هرچی رشته بودم برای کند کردن ضربان قلبم پنبه شد. یعنی با من بود؟ من که صدایی از گوشیش نشنیدم… حرف دیگه ای هم نمی زد… پس لابد با من بود دیگه! مات و مبهوت زل زدم به رو به روم… این دیگه چه آدم فرصت طلب و پررویی بود… یا اصالا منو داخل آدم حساب نمی کرد یا به چشم کلفتش می دید و هرجور دلش می خواست رفتار می کرد.با همه حرصی که به جونم انداخت صدام و صاف کردم تا مثل خودش بلند و رسا جوابش و بدم و بگم من غلام حلقه به گوش تو نیستم… ولی… فقط یه لحظه از ذهنم رد شد که الان اصلا وقت خوبی برای تلافی و لج و لجبازی نیست.. شاید به کمک من احتیاج داشت برای خلاص شدنمون از این قفسی که فضاش برای من هر لحظه تنگ تر و نفس گیر تر می شد… با این فکر بی اهمیت به گستاخی اون آدمی که حتی اسمشم نمی دونستم سریع بلند شدم و با چشمای نیمه بسته از ترس تاریکی مطلق دور و برم… راه افتادم سمت اتاق… پشت میز گلباغ وایستاده بود و سعی می کرد در کشوی قفل شده اش و باز کنه…وارد اتاق که شدم با سر اشاره کرد که برم کنارش وایستم. نمی دونم چرا اون لحظه ترسی از این نداشتم که شاید بخواد بلایی سرم بیاره. یا شاید همه اینا نقشه خودش بوده که من و اینجا گیر بندازه. نمی دونم ولی هرچیزی بهش می اومد… به جز این کار و همینکه زیاد به چشمش نمی اومدم و کاری باهام نداشت باعث اعتمادم شده بود. آروم راه افتادم سمتش و کنار میز وایستادم… ولی یه لحظه از ذهنم رد شد که کاش چاقوی ضامن دار توی کیفم و حداقل تو جیب مانتوم می ذاشتم و با خودم می آوردم شاید یه درصد لازم شد. درگیر قفل کشو بود و بدون اینکه بهم نگاه کنه بازم با سر به گوشیش که روی میز بود اشاره کرد و…پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان حصار تنهایی من اثر پری بانو

دانلود رمان حصار تنهایی من pdf

دانلود رمان ۱۰۲۳ حصار تنهایی من اثری بینظیر از پری بانو رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : حصار تنهایی من

تعداد صفحه : عاشقانه , ایرانی , پلیسی

نویسنده : پری بانو

ژانر : ۱۰۲۳

دانلود رمان دکتر بی حیای من به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

حصار تنهایی من خلاصه رمان

درباره دختری به نام آیناز که نه پولداره و نه قیافه ی خیلی خوبی داره , دختری با قیافه ی معمولی که پدرش برای پاس کردن بدهیش به طلبکاراش اون رو معامله میکنه و …

گوشه ای از رمان حصار تنهایی من

مامانم شونه هامو تکون داد و صدام ميزد:آني…آني…-هووم..-هووم چيه ؟پاشو ببينم …مگه نميخواي بري خياطي ؟ با شنيدن اسم خياطي چشمامو باز کردم وسيخ نشستم و گفتم: ساعت چنده؟-هشت ونيم ..

-واي مامان چرا بيدارم نکردي ؟بلند شدم و از اتاق اومدم بيرون مامانم پشت سرم اومد و گفت:خودمم تازه بيدار شدم تا تو دست و صورتتو بشوري صبحونه رو حاضر ميکنم

دستشوي رفتن و دست و صورت شستنم شيش دقيقه طول کشيد سريع به اتاقم رفتم و دستي به موهاي فرفريم کشيدم و با يه کش مو بالا بستمش کمد لباسيمو باز کردم هر چي دم دستم بود پوشيدم به ساعت نگاه کردم هشت و چهل دقيقه بود يعني تا نه ميرسيدم ؟ عمرا اگه برسم …کيفمو برداشتم از اتاقم اومدم بيرون مامانم با يه لقمه به دست از اشپزخونه اومد بيرون وگفت:بگير اين لقمه رو تو راه بخور دل ضعفه نگيريلقمه رو از دستش گرفتم به سمت در حياط ميدويدم که مامانم صدام زد:با دمپايي کجاداري ميري؟ به پام نگاه کردم ديدم به جاي کفش دمپايي پامه لقمه رو چپوندم تو دهنم با دهن پر و اعصبانيت گفتم: امروز حتما نسترن حکم اخراجمو ميزاره کف دستم مامانم خنديد و گفت: اون اگه ميخواست اخراجت کنه تا الان کرده بود کفشامو پوشيدم و خودمو با دو به ايستگاه اتوبوس رسوندم چند دقيقه اي منتظر موندم …به ساعتم نگاه کردم هشت و چهل و هفت دقيقه بود ديگه بيشتر از اين نميتونستم منتظر بمونم چند قدمي از ايستگاه فاصله گرفتم …

دستمو براي چند تا ماشين بلند کردم که با سرعت نوراز کنارم رد ميشدن اعصابم داشت خورد ميشد بايد به نسترن زنگ ميزدم که دير ميام وگرنه تا خود صبح بايد به بازجوياش جواب ميدادم گوشيو از کيفم برداشتم مشغول گرفتن شماره نسترن بودم که يه پرايد جلو پام ترمز کرد … گوشمو گذاشتم تو جيب مانتوم سرمو خم کردم ديدم يه پسر جوني با قيافه زمختي …که ته ريشش ديگه درحد ريش بود..عينک افتابيشو گذاشته بود بالاي سرش يه ادامس هم تو دهنش بود که مَلچ و ملوچ ميکرد دندوناي زردش به زيباي به نمايش گذاشته بود …صداي اهنگش اونقدر بلند بود که هر که هرکري رو شنوا ميکرد…

همين جور که نگاش ميکردم گفت: -؟کجا ميريد خوشکل برسونمتکمرمو راست کردم خاک تو سر خوشکل نديدت بکنن.. خدا قربون رحمتت برم اين کي بود اول صبحي به ما دادي نميدونستم سوار بشم يا نه… هميشه مامانم ميگفت به غير از تاکسي سوار ماشين ديگه اي نشو منم که تا الان حرفشو گوش کردم يه امروزو بي خيال حرف مامان مي شم يه نفسي کشيدم توکل برخدا کردم و سوار شدم … خدايا خودمو دست تو سپردم ا ز قديم هم گفتن لنگه کفشي در بيابان نعمت است ولي اين براي من غضبه …

به محض اينکه سوار شدم انچنان پاشو گذاشت رو پدال گاز که عين فنر جام عقب و جلو شدم … يه اهنگ خارجي گذاشت بود وخودشم باش ميرقصيد خداييش اگه يه کلمه شو بدونست … گوشام درحال انفجار بود صداش زدم :اقا… فقط گردنشو تکون ميداد بلندتر صدا زدم :اقـــا … با دستاش ميزد به فرمونو و گردنشو ميچرخوند اين دفعه ديگه صدام درحد جيغ بود : اقا صداشو کم کرد و از تو ايينه گفت:جانم منو صدا زديد . . .

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان پرستار من اثر  گ.شب pdf

دانلود رمان پرستار من از گ.شب pdf

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی پرستار من اثری بینظیر از گ.شب رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : پرستار من

تعداد صفحه : ۳۱۹

نویسنده : گ.شب

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان پرستار من اثر گ.شب pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

پرستار من خلاصه رمان

درباره دختری به نام یگانه میباشد که پدر و مادرش را از دست داده و در خانه ای زندگی میکند که یک پسر معتاد وجود دارد و برای ترک دادنش از او میخواهد پرستاری کند که …

گوشه ای از رمان پرستار من

ولی به جاش پشت سرش براش شکلکی درآوردم که خودم خندم گرفت، اون هم بدون اینکه بدونه پشت سرش چه خبره از خونه رفت بیرون. رفتم توی اتاقی که گفت، یه سری وسایل شخصیم رو به همراه چند دست لباس مناسب آورده بودم… گذاشتمشون توی کمد و بعد از عوض کردن مانتو و شلوارم با یه شلوار جین و بلوز آستین بلند مشکی… موهامو از باال بستم و شالمو هم جوری زدم که هنگام کار از سرم نیفته… شروع به تمیز کردن خونه کردم… تمام ظرفای کثیف رو توی ماشین ظرفشویی چیدم و روشنش کردم…بعدش هم آشغاال رو جمع کردم و ریختم توی سطل زباله… لباساش رو هم جمع کردم و ریختم توی ماشین لباس شویی… خونه یک کمی قابل تحمل شده بود… جاروبرقی رو برداشتم و خونه رو برق انداختم… بعد از کار، با لذت به خونه که حاال واقعا مثل یه قصر زیبا شده بود نگاهی کردم و دستامو به هم کوبیدم… رفتم توی آشپزخونه و بعد از کلی گشتن تنها چیزی که پیدا کردم ماکارونی بود…آب رو توی قابلمه ای ریختم و روی گاز گذاشتم. بعدش هم ماکارونی ها رو توش ریختم و گوشت هم سرخ کردم… خالصه بعد از اینکه ماکارونی رو گذاشتم تا دم بیاد رفتم و توی هال نشستم. همون موقع شهاب توی چارچوب در ظاهر شد… سالم کردم که دوباره اون کله ی بی مصرفشو تکون داد. یه دفعه متوجه خونه شد… نگاهش تغییر کرد و کمی خوشحال شد اما با همون ظاهر خشک و مزخرفش گفت:_»همون طوری بهتر بود…غذا چی درست کردی؟« شیطونه می گه بزنم فکشو چپ و راست کنم… _»ماکارونی« _»زود باش برام بکش، خسته ام می خوام بخوابم« خواستم بگم به من چه؟ که یادم افتاد مثال اومدم اینجا کار کنم… من دیگه کیم بابا؟!؟ رفتم براش غذا کشیدم و گذاشتم روی میز… بعد از ده دقیقه اومد و گفت:_»ساالد کو؟« _»بله؟« _»ساالد… نشنیدی تا حاال؟ من عادت دارم با غذا ساالد بخورم.« _»من از کجا می دونستم؟؟« البته اینو زیر لب گفتم که فکر کنم شنید و گفت:_»من این زبون تو رو کوتاه نکنم اسمم شهاب نیست…«بی توجه بهش رفتم توی اتاقم… یادم افتاد نماز نخوندم… رفتم وضو گرفتم که یادم افتاد قبله رو نمی دونم… با قبله نمایی که توی کیفم داشتم قبله رو هم یافتم و شروع به نماز خوندن کردم… سر نماز برای خودم دعا کردم تا بتونم این آدمو درست کنم که البته بعید می دونم… بعد از نمازم رفتم توی آشپزخونه که دیدم آقا خورده و رفته…پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان باورم کن رایگان

دانلود رمان باورم کن از آرمان رضایی به صورت pdf

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی باورم کن اثری بینظیر از آرمان رضایی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : باورم کن

تعداد صفحه : ۳۰۰۸

نویسنده : آرمان رضایی

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان پرطرفدار از نگاه دانلود به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

باورم کن خلاصه رمان

درباره دختری به نام آنید که اصالتا شمالی است و در کرج درس میخونه , تصمیم میگیره که برای درامد پرستار یک خانم سالمند بشه و …

گوشه ای از رمان باورم کن

وقتی از دانشگاه بیرون شدم مستقیم به شفاخانه رفتم . به اتاق داکتر سبحان رفتم . وقتی مره دید بلند شد و جلو آمد گفت وا افرا اینجا چی میکنی؟ مه خو گفتم می توانی خانه باشی و امروز را استراحت کنی . …راستش آقاسبحان همه این اتفاقات خیلی سریع رخ داد و مه فرصت نیافتم براتان توضیح بدم . بخاطر اتفاق دیروز هم خیلی متاسفم . ….نیاز به توضیح نیستپس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان زیتون اثر beste نگارش قوی

دانلود رمان زیتون اثر beste بدون سانسور

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی زیتون اثری بینظیر از beste رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : زیتون

تعداد صفحه : ۲۰۰۴

نویسنده : beste

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان زیتون pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

زیتون خلاصه رمان

درباره دختری است بعد از سالها به ایران برگشته و پس از دیدن محل زندگی اش یاد خاطراتی می افتد که …

گوشه ای از رمان زیتون

داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن، بودن اون جا رو ترک کرده

باده تلخ و شیرین …آرام و طوفانی …مستقل و وابسته است پر از تناقض و پر از زیبایی …

برای باده همه چیز در شهر آبی رنگ شکل میگیره و در شهری خاکستری به نقطه اوج میرسه ….

میتوان زیبا زیست…

نه چندان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،

نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!

لحظه ها میگذرند،

گرم باشیم پر از فکر و امید…

عشق باشیم سراسر خورشید…

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 15 هزار تومان

دانلود رمان تو هنوز اینجایی با لینک مستقیم

دانلود رمان تو هنوز اینجایی با لینک مستقیم

دانلود رمان عاشقانه , اربابی , انتقامی , ایرانی تو هنوز اینجایی اثری بینظیر از مهسا نجف زاده رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : تو هنوز اینجایی

تعداد صفحه : ۳۲۶

نویسنده : مهسا نجف زاده

ژانر : عاشقانه , اربابی , انتقامی , ایرانی

دانلود رمان تو هنوز اینجایی pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

تو هنوز اینجایی خلاصه رمان

درباره دختری که برای نجات پدرش به ازدواج با پسری که دوسش نداره تن میده و …

گوشه ای از رمان تو هنوز اینجایی

قماری از سر اجبار، قمار زندگی، دختری که برای نجات زندگی پدرش تن به ازدواج با پسری که هیچ حسی بهش نداره میده.دو اسکناس کثیف و مچاله شده را از دست راننده گرفتم، صاف ایستادم، ثریا خانم قبل از همه پیاده شد. خوش پوش تر از همیشه به نظر می رسید، مانتو و شلوار ست سیاه رنگ و روسری ساتن طلایی بر سر داشت. جلو رفتم و بعد از سلام، گونه اش را بوسیدم. بوی عطر شیرین همیشگی اش را می داد…پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان هفت خبیث از بهاره حسنی به صورت رایگان

دانلود رمان هفت خبیث اثر بهاره حسنی بدون سانسور

دانلود رمان عاشقانه هفت خبیث اثری بینظیر از بهاره حسنی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : هفت خبیث

تعداد صفحه : 1153

نویسنده : بهاره حسنی

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان ثانیه هشتاد و ششم به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هفت خبیث خلاصه رمان

دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جزء البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …….

گوشه ای از رمان هفت خبیث

از شرکتی که کارهای حسابداریشان را انجام می‌دادم بیرون آمدم ماشین را بیرون پارک کرده بودم و حالا برایم پیامک جريمه توقف ممنوع آمده بود. حاضر به پرداخت جریمه بودم ولی حاضر نبودم که ماشین را در پارکینگ پارک کنم هیچ پارکینگی پشت فرمان نشستم و سریع درها را قفل کردم.گرچه خیابان به شدت شلوغ بودو افتاب هم وسط اسمان بود اما من دیگر ریسک نمی‌کردم می‌توانستید مرا آدم ترسو یا مودبانه ریسک گریز بنامید من همه را می‌پذیرفتم ولی خیال تغییر نداشتم. دو تماس از دست رفته از البرز داشتم با تعجب به ساعتم نگاه کردم. دیس کانکت شده بود و چون گوشی هم روی سایلنت بود نفهمیده بودم معمولا گوشی را در زمان کار روی سایلنت می‌گذاشتم و از طریق ساعت الارم‌ها و تماس‌ها را دریافت می‌کردم‌.با البرز تماس گرفتم با زنگ اول گوشی را برداشت: هی پرنده. نیشخند زدم: کیانمهر اونجا نیست؟ پوف خنده داری کرد و کمی اهسته گفت: تو خیال ازدواج نداری چرا مغزت برمی‌گرده به تنظیمات کارخانه بیشتر خندیدم‌. -همه که مثل شما باهوش نیستن تصدقت خندید. -کجایی؟ همین الان از شرکت اومدم بیرون به پیامک جریمه هم برام اومده اصلا اعصاب ندارم. یه لحظه گوشی… بعد صدای زمزمه مردی آمد که چیزی به او می‌گفت با خنده گفتم: کیانمهره؟ …پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان لیلی بدون سانسور

دانلود رمان لیلی از آذر ع pdf

دانلود رمان عاشقانه، اجتماعی، طنز لیلی اثری بینظیر از آذر ع رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : لیلی

تعداد صفحه : 845

نویسنده : آذر ع

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، طنز

دانلود رمان لیلی بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

لیلی خلاصه رمان

دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم.همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود

گوشه ای از رمان لیلی

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 25 هزار تومان

دانلود رمان طومار از زهرا ارجمندنیا pdf

دانلود رمان طومار بدون سانسور

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی طومار اثری بینظیر از زهرا ارجمندنیا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : طومار

تعداد صفحه : ۱۹۴۲

نویسنده : زهرا ارجمندنیا

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان صحرای ویرانگر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

طومار خلاصه رمان

درباره دختر کوچک آقای کرمانی است که بسیار شیرین و مربان است . او آرزوی تاسیس یک کتابخانه رو همیشه در سر داشت که بالاره با کمک خانواده افتتاحش میکنه و …

گوشه ای از رمان طومار

برا ی بچه گربه ها، در ظرف مخصوص روحی ، کمی شیر ریختم و از پنجره ی آشپرخانه، به حیاط مرکزی خانه چشم دوختم . اردلان کنار گربه ی مادر نشسته بود و به لش کردن بچه ها یش، در زیر شکم او چشم دوخته بود . صدایش کردم و ظرف شیر را، روی لبه ی پنجره ی بزرگ قرار دادم .ــ بیا عمه جون، اینم شیر، بذار جلوشون .از جایش پرید، با گام های بلندی پله های ایوان را بالا آمد و خودش را به پنجره ی آشپزخانه ی قدیمی خانه رساند .ــ بهشون دست بزنم عمه؟ موهای بور و کوتاهش را با دست نوازش کردم . ــ دست بزن عمه، ولی بعدش دستات رو بشور . چشمی گفت و با ظرف شیر، بی احتیاط، تند و عجول، پله ها را پایین رفت . گربه ها در قسمتی که نور خورشید مستقیم تر میتابید لمیده بودند و از خنکای ظهر آذرماه، به همان تابش نصفه نیمه دل سپرده بودند . چند ثانیه ای به انگشتان اردلان که محتاطانه گربه ی مادر را نوازش میکرد خیره ماندم و بعد، بدون بستن پنجره ی مشرف به آشپزخانه، به سمت خانم هایی که درگیر و دار آماده کردن کاسه های گل سرخی قدیمی ، برای ناهار بودند چرخیدم . وظیفهی ریختن سبزی ها در سبدها ی چوبی کوچک، به عهده ی من بود که باید سراغ شان میرفتم .صدای قلقل آبگوشتی که عزیز، صبح زود به روشی سنتی ، در یک قابلمه ی مسی بار گذاشته بود، درون آشپزخانه و گوش های من می پیچید . از وقتی یادم بود جمعه ها صبح، همه ی خواهر برادرها، باید در عمارت خشتی و قدیمی حاج نعمت الله کرمانی دور هم جمع می شدند . عزیز از حیاط و محصولات ارگانیکش، ریحان های تازه، فلفل های شیرین و ترب های کوچک و ترد را میچید، با ذوق دیدن فرزندانش، آن ها را میشست و بعد از اذان صبح، آبگوشتش را بار می گذاشت خانه …جمعه‌ها یک طور دیگری رفت و روب میشد . مخده ها و پشتی های قدیمی ، گرد و خاک شان تکانده میشد تا مردها رویشان تک ه بزنند و سماور ذغالی ، با سرکه و جوش شیرین جرم هایش را نابود میکرد تا چای خوش عطر زعفرانی تحویل مهمان ها دهد . درهای پنج دری ، رو به ایوان باز می شد تا وقتی توی سالن می نشستند، حیاط و درخت هایش توی دید باشند و نور، خودش را تا وسط خانه بکشد . عزیز می گفت نور، مهمان سرزده و پربرکت خانه است و نباید راه ورودش را بست …پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان داروغه از سحر نصیری نگارش قوی

دانلود رمان داروغه از سحر نصیری به صورت pdf

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی داروغه اثری بینظیر از سحر نصیری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت قم رمان دانلود کنید

اسم رمان : داروغه

تعداد صفحه : ۵۸۷۳

نویسنده : سحر نصیری

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان لعیای عشق به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داروغه خلاصه رمان

درباره پسری به نام امیر که یه مرد واقعی و پهلوونه که بعد از سالها به ایران برمیگرده و با دختری آشنا میشه که یه دنیا فاصله بینشونه و …

گوشه ای از رمان داروغه

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 19 هزار تومان

موضوعات
درباره سایت
قم رمان
بهترین سایت دانلود رمان
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " قم رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.