برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان سرنوشت هیلدا pdf از شین لام با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شین لاممـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان سرنوشت هیلدا
ی اتاق بود بغل جایی که من ایستاده بودم بود تـوی اون اتاق بود
حرفی نزدم که در به صدا در اومد در باز کردم که دیـدم ی دختر
با ملافه جلوی در ایستاده بهش نمـی خـورد که سنی داشتـه باشـه
اگـه دیـد زدنتـون تموم شـد بریـد کنار تا بیام تـو ملافه هارا تعویض کنم
از جلوی در کنار رفتم بهش مـی خـورد خیلی داشتـه باشـه چهارده و پونزده سال داشتـه باشـه
رمان پیشنهادی:دانلود رمان سنگ سیاه مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان سرنوشت هیلدا
هیلدا هم با تعجب به دختر نگـاه کرد
مـی شـه بلند بشیـد رویه تخت و پشتی را عوض کنم
بزار همـین جا عزیزم خـودم عوض مـی کنم
اگـه عوض نکنم کتکش را تـو نمـی خـوری
هیلدا با تعجب از روی تخت بلند شـد همون طوری که
داشت رویه پشتی و تخت عوض مـی کرد گفت:
اینجا صبحونه نمـیـدن ناهار ساعت دوازده تا دو غیر از این
ساعت بری ناهار خـوری غذا دریافت نمـی کنیـد
ناهار هم خـورشت سبزی و قـیمه و خـورشت بادمجون
صبح ساعت نه مـیای آشپز خـونه سفارش مـیـدی
غذا را که گرفتی تـوی اتاق تـون سرف مـی کنیـد
شام هم همـین طور ناهار که گرفتیـد
شام سفارش مـیـدیـد پنج شنبه و جمعه ها به شام و ناهار
کوبیـده و مـیرزا قاسمـی هم اضافه مـیشـه
ساعت شام هم هشت شب تا ده شب اگـه دیر تر بریـد شام بی شام
همه چیز مرتب کرد و صاف ایستاد حواسم رفت سمت هیلدا که پرسیـد
_تـو چند سالت
_نسبت به سختی های کشیـدیم بخـوای حساب کنی مطمئنم از تـو بزرگترم
_مـگـه تـو منو مـیشناسی مـی دونی چه سختی هایی کشیـدم؟
_نه فقط حدس مـیزنم ولی
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید