برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان اینجا بدون تـو pdf از کیمـیا با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کیمـیا مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان اینجا بدون تـو
اینجا همه با سرزمـین محبت و عشق بیگـانه اند . اینجا دیگر هیچ کس کلام مرا نمـی فهمد .
اینجا دیگر هیچ کس صدای دل مرا نمـی شنود . هیچ کس بیقراری مرا نمـی بیند .
هیچ کس نمـیـداند این روزها بر من چه مـیگذرد.هیچ کس این دلتنگی را نمـی فهمد
هیچ کس نمـی داند بدون او در این شـهر سر کردن چقدر سخت است…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان بهشت من چشم های تـوست
قسمت اول رمان اینجا بدون تـو
با صدای زنگ در از جام پریـدم باال.به طرف در حیاط رفتم،در را که باز کردم مردی با یک جعبه بزرگ در دستش رو
به رویم قرار گرفت ؛که با صدای باز شـدن در از پشت جعبه گفت: آقای محمدی نصر ؟
– بله.
– این جعبه برای شماست.
جعبه را گرفتم و برگشتم تـو خـونه.چند دقـیقه ی بعد در حالی که جعبه را گذاشتـه بودم روی مـیز و بهش زل زده
بودم،با خـودم کلنجار مـیرفتم تا بازش کنم.با کنجکـاوی و ترس و کمـی هیجان به طرفش رفتم و بازش کردم.چند تا
آلبوم و چند تا دفتر تـوی جعبه بود با چند تا عروسک و قلب و چند تا لباس و شیشـه ی بچه….
با دیـدن وسایل اشک تـوی چشمام جمع شـد و تمام خاطرات جلوی چشمم رژه رفت….
یه شلوار جین با یه تیشرت مشکی و کتـونی مشکی پوشیـدم و به طرف خانه ی رامان اینا به راه افتادم.زنگ درو که
زدم در سریع باز شـد …
باتعجب رفتم داخل و به همه جا نگـاه کردم.رامان از یک اتاق بیرون اومد و با هم سالم کردیم و به سمت اتاقش براه
افتادیم.تازه گفت و گویمان داغ شـده بود که یهو در اتاق باز شـد و یه دختر….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید