برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان بیـدارم کن pdf از هستی آریان لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان هستی آریان مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/غمـگین
خلاصه رمان بیـدارم کن
خصومتی دیرینه ، عشقـی ممنوعه و دو عاشق که ندانستـه در راهی که معلوم نیست
به کجا ختم مـیشود پای مـیگذارند و دست سرنوشت چه بیرحمانه آنها
را قربانی نمایشهای خـویش مـیکند..
رمان پیشنهادی:دانلود رمان چه خـوب چه بد هستی آریان
قسمت اول رمان بیـدارم کن
با صدای زنگ در از روی تخت بلند شـدم و به سمت در رفتم از چشمـی بابا و لیلاخانوم
معلوم بودن، بعد پوشیـدن شال و مانتـو در رو بازکردم، از همون اولش
جلوی نامحرمها پوشیـده بودم.
سلام بابا خـوش اومدیـد، بفرماییـد
بابا مثل همـیشـه مهربون جوابم رو داد، لیلا خانوم هم برای خـوب جلوه دادن خـودش
یه سلام خشک و خالی دادو رفت، خـواستم در رو ببندم که صدای اخ کسی
روشنیـدم، اوف در رو تـوصورت بهزاد بیچاره کوبیـده بودم،
شرمنده در رو باز کردم و به سمت بهزاد رفتم.
.بهزاد خـوبی؟
ببخشیـد بخدا ندیـدمت اخ اخ ببینم خـون نیومد که ؟ با صدای
قهقههی مریم، صدای خندهی بهزاد هم بلندشـد.
خـوبم گلاره خانوم، خـوبم بخدا فقط پاتـون رو از روی انگشتم برداریـد له شـد بدبخت.
با هول خـودم رو عقب کشیـدم.
ای وای ببخشیـد تـوروخدا گیج شـدم، بفرماییـد تـو بفرماییـد.
بعد این که بهزاد رفت تـو مریم با لبخند گفت:
داداشم و دیـدی دیونه شـدیا چتـه عروسمون؟
شتی شوهرم رو ُک
بهزاد پسر دایی مسیح اینا بود، ده ساله بوده که پدرومادرش رو از دست داده و از همون
موقع لیلاخانوم ازش نگـهداری مـیکنه، مریم علاقهی زیادی به بهزاد داره ولی
من تاحالا از بهزاد رفتار عاشقانه ندیـدم، بهزاد مغرور و غیرتی بود.
به سمت آشپزخـونه رفتم که مـیز رو دست نخـورده دیـدم، ا واقعا که حداقل بشقابای
خـودشون رو ورنداشتن بی فرهنگی داشت بیـداد مـی کرد
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید